بیتا ناصر: نسیم خلیلی، پژوهشگر و منتقد ادبی که در سالهای اخیر، بخشی از مطالعات و نگارشهای خود را حول محور بازشناسی آثار چند نویسنده پیشکسوت -امین فقیری، منصور یاقوتی، پرویز دوائی و علیاشرف درویشیان- پیش برده و به انتشار رسانده بود؛ اخیرا شناختنامهای از ابراهیم رهبر (۱۳۱۷ صومعهسرا گیلان) را با عنوان «در مه نشسته بود» از طریق نشر چهرهمهر روانه بازار کرده است. او معتقد است رهبر نیز مانند بسیاری از نویسندگان دهههای ۴۰ و ۵۰ در آثارش به مساله فقر و محرومیتهای اجتماعی پرداخته؛ اما با این تفاوت که شخصیتهای داستانی او بهجای گرایش پیدا کردن به سمت طغیان و انتقام، درگیر اندیشیدن و تفکر در سرنوشت و شرایط زیستی خودند. خلیلی، رهبر را یکی از پیشروان ادبیات بومی گیلان میداند و توجه به آثار او را به نسلهای جوانتر توصیه میکند. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
در ادامه روند شناختنامهنویسی نویسندگان دهههای دورتر و و بررسی آثار داستانی آنها، اینبار به ابراهیم رهبر، نویسنده صومعهسرایی رسیدهاید. لطفا ابتدا مختصری درباره پروژه شناختنامهها توضیح دهید.
ضمن سپاس از توجه شما به این کتابها، باید بگویم که در گام اول هدفم از نوشتن شناختنامهها، مجالی برای بیشتر زیستن در قصههای انسانشناسانه و تاریخمند نویسندگان اجتماعینویس ادبیات داستانی تاریخ معاصرمان بود. در واقع یک هدف دلی و شخصی که برای من در مقام یک پژوهشگر تاریخ اجتماعی دوستدار و دلداده ادبیات، حکم نوعی کلاس درس، یا به زبان بهتر کارگاه عملی را داشت. بنا به حرفه و دغدغههای تاریخپژوهیام با این روایتها، مدتها بود که در تعامل بودم و گاهوبیگاه هم با الهام از دانستههای داستانهای ادبیات معاصر یادداشتهای ژورنالیستی مینوشتم و باز هم حس میکردم خوب است هر نویسنده با کتابها و قصههایش در یک بستر مستقل معرفی دوبارهای بشود. وقتی که این ایده قلمی شد دیدم که چنین پروژهای برای مخاطب دوستدار ادبیات از یک سو و محقق یا دوستدار تاریخ اجتماعی و فرهنگ عامه و مردمشناسی از دیگرسو و همچنین مخاطبان قدیمی کتابهای کاهی و مهربان این نویسندگان در دهههای چهل و پنجاه و گاه قبلتر نیز میتواند مفید باشد؛ از این رو که یک مرور کلی است بر قصههای این نویسندگان با اهمیت و تاکید ویژه بر آن مولفههایی که برخاسته از معرفتشناسی هر نویسندهای در داستانهایش است، در این میان مولفههای مشترک هم البته فراوان بود؛ از این رو که بسیاری از نویسندگان اجتماعینویس ما در دهههای گذشته اغلب درباره مردم، فرودستان، فقر، طغیان و اندوه و همزیستی با نمادهای طبیعت نوشتهاند، یا مثلا بیشترشان معلم یا سپاهی دانش بودهاند و تجربههای زیسته خود را در تعامل با کودکان روستانشین، فرهنگ روستایی و زندگی فرودستان و کارگرپیشگان قلمی کردهاند. از این رهگذر، غور در این داستانها و بازنمایی روایی آنها در قالب یک معرفی کلی و جامع، از نگاه من میتوانست خدمتی کوچک به تاریخ مردم هم باشد در واقع این شناختنامهها هم تجدید خاطرهاند با نویسندگان محبوب با کتابهای پرتیراژشان در سالهای گذشته و هم ادای دین به آنها و هم بستری برای بازنمایی منبعشناسی خوبی برای پژوهشهای تاریخ اجتماعی. با چنین اهدافی چهار شناختنامه را درباره امین فقیری، منصور یاقوتی، پرویز دوائی و علیاشرف درویشیان با سرفصل مشترک تاریخگرایی و تاریخنگاری آنها نوشتم و پنجمین کتاب را هم اختصاص دادم به ابراهیم رهبر که او نیز رویکردی تاریخمند و مردمگرا داشت در داستانهایش با تاکید ویژه بر زیستبوم فرهنگی گیلان.
ابراهیم رهبر یکی از یادگاران داستاننویسی دهههای ۴۰ و ۵۰ است که چنانچه اشاره کردهاید، سالهاست از مرکز توجه فاصله گرفته. چه شد که سراغ او رفتید؟
وقتی در حوزههای مختلف تاریخ مردم مطالعه میکردم، کتابهای کاهی و کوچک او را، «مهربانان»، «سوگواران» و غیره را در کتابخانه کوچکی در یزد پیدا کردم و در این مواجهه فراوان از این روایتها آموختم و از دادههای ناظر بر تاریخ اجتماعی آن در پژوهشهایم بهره بردم و رفتهرفته این کتابها افزون بر منابعی برای فهم تاریخ مردم، به کتابهایی بالینی برایم تبدیل شدند که چون عمق و غنای انسانشناسانه تاملبرانگیزی داشتند، افزون بر بازجست تاریخ اجتماعی برای خودشناسی و اندیشیدن به انسان و بومینویسی نیز بدانها پناه میبردم. این انس و اشتیاق باعث شد ابراهیم رهبر در همان زمانی که مشغول نوشتن شناختنامه امین فقیری عزیز به عنوان اولین حلقه از شناختنامهها بودم، در پس ذهنم سوسو بزند تا تابستان امسال که وقتی در کنار ساحل دریای خزر در حال پیادهروی و اندیشیدن بودم، مصر و مصمم شدم که هرچه زودتر نوشتنش را کلید بزنم؛ با وجود اینکه به وجود ناشر حمایتگری که از چاپ این کتاب استقبال کند، مطمئن نبودم. عشق به روایتها و آن کتابهای معصوم و شریف خود به اندازه کافی موتور محرکه قوی و امیدبخشی بود برای شروع و به سرانجام رساندن این کار.
در شناختنامهتان، پرداختن به درد و رنج فرودستان گیلانی را یکی از مهمترین شاخصهای داستاننویسی رهبر عنوان کردید. لطفا در این باره و شاخصهای دیگر توضیح دهید.
در متن شناختنامه و در همان صفحات آغازین اشاره کردهام که مهمترین درونمایهی روایتهای رهبر را باید با اطمینان فقر و تنگدستی دانست، و نقب زدهام به قصههای اندوهگین و مهآلود او در بستر جغرافیای بارانزده و شرجی شمال و از فقر و تنگدستی و کودک از اسهال جان سپرده و زن خسته و منزجر چایچین و مردی که تنها امیدش دفترچه اتحادیه توتونکاران است و پاپروس هایش(توتون) که اگر زیر باران بمانند ارزیاب که بیاید نمره کم میدهد و از اعتبار میافتند و نمیتواند با پول خوبی ردشان کند، سخن گفتهام. از زنان شالیکار که آنقدر در آب و رطوبت کارگری کردهاند که اغلب مبتلا به رماتیسماند و در نبود نهادهای درمانگر کارآمد درد و فرسایش بیشتری را از بیماری خود بر گرده میکشند و افزودهام که این همه در حالی است که در چنین بستر غمانگیزی روستاییان اندوهگین در چالشی فرساینده با فقر و محرومیت از یک سو، و بیماری و پرهیب مرگ از سوی دیگر، به خویشتن خویش میاندیشند، به مفاهیم بزرگ انسانی؛ اساسا آدمهای قصههای رهبر بسیار فکورند، اندیشمندانی مغموماند و فقر و رنج را نه فقط سرنوشت محتوم حیات کارگرپیشگی و رعیتی که بستری برای خودشناسی و فراوان اندیشیدن و تامل کردن میدانند. این اندیشیدنها وقتی که آنها به اجبار به شهر مهاجرت میکنند یا حتی در شهر تحصیل میکنند یا کارمند ادارهجات میشوند نیز همچنان با آنهاست. از این رو میتوانم بگویم رهبر راوی فقری فکورانه است، درحالیکه نویسندگان دیگر اغلب فقر را در شکل طغیان یا انتقام و اعتراض بازنمایی کردهاند. افزون بر این نمادهای زندگی مدرن نیز در قصههای رهبر علیرغم وجه غالب فقر و فلاکت و حیات در انزوا درغلتیده روستانشینی مشهود است. سینما مهمترین این نمادهاست که در غمانگیزترین روایتها هم خودنمایی میکند و محلی برای آرامش جستن و رهایی از رنج و اندوه است و البته همچون بیشتر نویسندگان نگاه متمایل به زیباییهای طبیعت و انس با پرنده و حیوان، بلبل و آهو، گاو و رمه نیز در این روایتها مشهود است و قابل توجه تا بدانجا که اساسا فصل دوم کتاب را به این رویکرد و بازکاوی نمادها و نمونههایی از آن در روایتهای رهبر اختصاص دادهام.
آیا رهبر را باید در زمره نویسندگان ادبیات بومی قرار داد؟ بر این اساس، چرا فعالیت چنین نویسندگانی در دهههای اخیر کمرنگ شده است؟
بله؛ هم به زعم من و هم بنابرآنچه حسن میرعابدینی در کتاب فاخر خود «صدسال داستاننویسی ایران» بر آن تاکید دارد، از پیشروان ادبیات بومی گیلان است و از این منظر قصههایش کمک مهمی به فهم فرهنگ عامه، زندگی اجتماعی، ساختار معماری، باورها و آداب و رسوم و تاریخ رنجها و شادیهای مردم این زیستبوم و جغرافیای فرهنگی است. اما پرسش دوم، پرسش دشواری است؛ چون پاسخ آن نیازمند تحلیلهای مفصلتر جامعهشناسانه است. اینکه ذائقه مخاطب بر اساس تغییر فضای روانشناسی اجتماعی شاید تا حدی عوض شده باشد، موضوع مهاجرت در وهله اول و اندیشه و مشرب جهانوطنی در وهله بعد هم شاید تا حدی ضرورتهای بومیگرایی و بومینویسی را در عرصههای مختلف و از جمله در ساحت ادبیات کمرنگ کرده باشد، یا اهمیت و محوریت اندیشههای چپگرا در آن مقطع تاریخی که امروز وجود ندارد. اما این همه فقط در حد فرضیه است و برای اثبات یا قبول آن لازم است درنگ بیشتری بشود. در هرحال فارغ از این تحلیلها، از نگاه من ما همچنان در ادبیات داستانی به بومینویسی نیاز داریم، به وطنگرایی، به ثبت فرهنگ عامه، تفکر جمعی و آداب و آئینهایی که باقی ماندهاند و مهر وطنی و بومی دارند و این موضوع میتواند در ادامه آن دغدغه تا حدی مغفول ماندهای قرار بگیرد که من آن را تاریخنگاری مردم میدانم که بدون شک اهمیتش در عصر حاضر نیز کمتر از دهههای گذشته نیست.
توجه نسل جوان به چهرههایی چون ابراهیم رهبر، چقدر اهمیت دارد و این مساله، چقدر برای پیش بردن پروژه شناختنامهها، به شما انگیزه میدهد؟
نویسندگانی همچون ابراهیم رهبر از چند منظر آثار مهمی نوشتهاند که لازم است نسل جوان آنها را بشناسند؛ از یکسو به تاکید تکرار میکنم که فهم تاریخ مردم تنها از روزنه بازخوانی ادبیات داستانی و قصههای متاثر از تجربه زیسته نویسندگان اجتماعینویس محقق خواهد شد و فهم تاریخ به ویژه تاریخ مردم برای زندگی بهتر و جامعهشناسی روز از ضرورتهاست؛ از دیگرسو به دلیل وفور مولفههای انسانشناسانه و ژرفانگرانه در این قبیل داستانها شناخت آنها برای نسل جوان جنبه زندگیساز هم دارد یعنی افزون بر اینکه کارگاه فهم تاریخ و داستاننویسیست، زمینه خودشناسی و تامل و درنگ بر درونیات را هم برای مخاطب جوان خود فراهم میآورد. از این منظر اگر بدانم که کتابها به دست مخاطب جوان در جستجوی تاریخ و مردم و خودشناسی رسیده است، بیتردید انگیزه بیشتری برای پیمودن ادامه این مسیر دشوار اما دلچسب و انسانساز خواهم داشت.
در باره آینده این پروژه و البته سایر تالیفات و پژوهشهاتان توضیح دهید.
امیدوارم این پروژه که با هدف و حس و حالی دلی و عاطفی شروع و در مسیر زندگی حرفهای نویسندگی من کمکم به یک نقطه امیدبخش بدل شد، علیرغم نامساعدبودگی بازار چنین کتابهایی و گران شدن هر روزه کاغذ و کتاب، همچنان ادامه پیدا کند و من در وهله اول مجالی برای زیستنها و آموختنهای فراوان در دل چنین داستانها و روایتهایی را بیابم و از دیگرسو موفق شوم سهمی ناچیز در معرفی این نویسندگان بزرگ داشته باشم؛ به جوانانی که ممکن است کمتر با این دقت و واکاوی داستانهایشان را بشناسند که اگر خواندن این شناختنامهها تنها یک نفر را هم با نویسنده پیشکسوت و شریف ما آشنا و مانوس کند یا خاطراتشان را زنده سازد، من رسالت خود را انجامیافته خواهم دانست. درباره دیگر پژوهشها نیز امیدوار و مشتاقم که در عرصه داستان با دغدغه مردم، کارگران و کولبران و فرودستان بنویسم و بیفرینم و همین مسیر معطوف به مردم و فرودستان را در تاریخپژوهی نیز دنبال کنم و در این ساحت دوم همین داستاننویسان پیشکسوتاند که مواد خام پژوهش مرا با عرقریزان روح خود تامین و فراهم کردهاند در همینجا به مخاطبان دوستدار تاریخ مردم این بشارت را میدهم که در سال چهارصد و سه، پژوهش قصههای فرودستان در تاریخ را به بازار کتاب بفرستم، اثری معطوف بر واقعیتهای تاریخمند زندگی فرودستان از جمله خدمتکاران و لوطیها و زندانیان و مجانین بر اساس منابع ادبیات داستانی و خاطرات و سفرنامهها. از شما و آرمان ملی هم که این فرصت را در اختیارم قرار دادند سپاسگزارم.
منبع: آرمان ملی