مجله

فراخوان شعر و داستان نشر چهره مهر

فراخوان شعر و داستان نشر چهره مهر

نشر چهره مهر در نظر دارد در پایان هر فصل، کتاب فصل نشر چهره مهر را شامل شعر و داستان‌های ارسالی به نشر، مقالات ادبی، معرفی تازه‌های کتاب، بررسی آثار ارزشمند، مصاحبه با فعالان حوزه ادبیات و... منتشر کند. به همین جهت نشر چهره مهر برای چاپ نخستین شماره از کتاب فصل خود، از علاقه‌مندان و فعالان در حوزه ادبیات در دو بخش داستان کوتاه و شعر دعوت می‌نماید، آثار فاخر خود را بر اساس شرایط زیر برای ما ارسال کنند. بخش داستان کوتاه داستان ارسالی باید حداقل هزار و حداکثر پنج هزار کلمه بوده و در یک فایل ورد...

ادامه خواندن ←

دومین نشست ادبی چهره مهر

نشست ادبی نشر چهره مهر

در اولین روز از خرداد ماه 1402، اولین نشست ادبی نشر چهره مهر با حضور جمعی از نویسندگان، شاعران و منتقدان در دفتر نشر چهره مهر برگزار شد. همچنین زین پس قرار است، هر دو هفته یک بار دوشنبه‌ها رأس ساعت شش، این نشست در دفتر نشر چهره مهر با داستان خوانی و شعر خوانی اعضا و برترین‌های ایران و جهان برگزار شود. با توجه به این‌ که دومین جلسه این نشست مصادف با تعطیلات رسمی در تقویم است، استثنائاً جلسه دوم نشست ادبی چهره مهر در هشتم خرداد ماه 1402 تشکیل خواهد شد. علاقه‌مندان به داستان، شعر و ادبیات...

ادامه خواندن ←

گزارش اولین نشست ادبی نشر چهره مهر

گزارش نشست ادبی نشر چهره مهر

در اولین روز از خرداد ماه 1402، اولین نشست ادبی نشر چهره مهر با حضور جمعی از نویسندگان، شاعران و منتقدان در دفتر نشر چهره مهر برگزار شد. در این جلسه دو داستان کوتاه از اعضای انجمن از جواد عسگری و شیوا پورنگ و یک طرح از خانم حوری نژاداصغری خوانده شد. حاضران در خصوص نکات مثبت و نقاط برجسته و همچنین درباره ضعف‌ها و نکات منفی هر سه اثر از منظر ساختاری و محتوایی به صحبت و تبادل نظر پرداختند. همچنین زین پس قرار است، هر دو هفته یک بار دوشنبه‌ها رأس ساعت شش، این نشست در دفتر نشر...

ادامه خواندن ←

پیرایه یغمایی در مورد نسرین مولا چه می‌گوید؟!

امروز بسته پستی رسیده را که باز کردم دو کتاب از نسرین جان مولا به دستم رسید. نسرین، شاعر، نویسنده و رفیق زمان غربت، با قلب مهربان و احساس سرشار، شیرازی اصیل، فرزند خلف حافظ و سعدی است.

نسرین را چندین‌سال است می‌شناسم. اول‌بار به روایت معمول غم‌های غربت ما را به هم نزدیک کرد. نشستیم و حرف زدیم و درد ِدل کردیم. بعد از آن دیگر با هم دوست شدیم. تا جایی که فرصت پیش می‌آمد همدیگر را می‌دیدیم. آن زمان‌ها نسرین شاعر بود، شاعر خوبی هم بود و عاشق فروغ بود. هروقت می‌نشستیم، فروغ هم در بزم‌مان حضور داشت و چه خوش می‌گذشت.

بعد از آن که من در کارگاه شعر و نویسندگی مشغول به کار شدم با دوستان اهل قلم دور هم جمع می‌شدیم. نسرین هم در جمع ما بود و روزهای سه‌شنبه هر هفته با هم دیدار می‌کردیم. بی‌هیچ ادعا و با فروتنی سلامتی بگویم که اگر چه همه دوستان از لطف مرا معلم می‌دانستند، اما من آنجا معلم نبودم، من فقط کارگاه را اداره می‌کردم. آنجا همه معلم بودیم و همه شاگرد و همه از هم یاد می‌گرفتیم.

دوستان اهل قلم همه محشر بودند، روابط دوستانه خیلی خوبی داشتیم، شعر می‌سرودیم، داستان می‌نوشتیم، بحث می‌کردیم، شعر شاعران دیگر را نقد و بررسی می‌کردیم و در مورد کارهای خودمان نظر می‌دادیم و همدیگر را از نظر نوشتن تصحیح و تقویت می‌کردیم.

من که همیشه عادت به خلوت‌نشینی داشتم، چهره‌های خوبی را در آن کارگاه شناختم که یاد و خاطره‌شان همیشه در جانم باقی است. نسرین یکی از آن‌هاست که اگرچه می‌شناختمش اما بیشتر به شعر، در کارگاه چهره‌ی دیگری از خود نشان داد. او داستان‌نویسی را شروع کرد حالا که دارم این یادداشت را می‌نویسم، حدس می‌زنم وقتی در کارگاه کارهایش را می‌خواند و بچه ها خیلی استقبال می‌کردند و دنبال داستانهایش را می‌گرفتند، او در این راه بیشتر پافشاری کرد. او واقعاً هم شیرین می‌نوشت.

او قصه‌ها را از زندگی واقعی وام می‌گرفت و با خیال پرورش می‌داد. گاهی می‌دیدم که با قهرمانانش زندگی می‌کند، به آن‌ها اجازه می‌دهد که در ذهنش ورجه ورجه و هرکاری دل‌شان می‌خواهد بکنند. آن زمان در حقیقت نسرین کاره‌ای نبود، فقط دستی بود که آنها را به صحنه می‌آورد و از همین جهت هم بود که داستان‌هایش کشش بسیار داشت.

عجیب است … امروز که این کتاب‌ها به دستم رسید یک‌باره تمام آن سه‌شنبه‌ها، آن نشست‌ها، آن گفت‌وگوها پرده‌پرده از جلوی چشمم رد شد و چقدر خوشحال شدم که نسرین پاسخی به این زیبایی به کارگاه داد. یک پاسخ مکتوب و ماندنی و واقعاً دستش سبزترین

به‌خصوص که در آغاز کتاب «ترمه رنگی مادربزرگ» نسرین از کارگاه و روزهای سه‌شنبه یاد کرده و نیز از من که پیرایه باشم. قدردانی‌اش را واقعاً سپاسگزارم، اما نمی‌دانم چرا این‌ همه رسمی؟ در کتاب «منیر و ماه و مراد» که به سرعت هم روی چاپ دوم رفته، داستان سقوط صفحه‌ی ۶۲ برای من است که بالای آن نوشته شده: به پیرایه یغمایی قصد داشتم برای آشنایی با قلم نسرین داستان سقوط را برای شما عزیزان بخوانم که پیش خودم گفتم اول با نویسنده آشنا بشوید، تا در فرصت نزدیک داستان را برای شما عزیزان روایت کنم.

فقط در حال حاضر می‌توانم بگویم: قلم نسرین بسیار گواراست بسیار جذّاب و شیرین و آدم را با خودش تا کجاها که نمی‌برد … با سپاس دوباره از نسرین عزیز که قدردانی زیبا و هدیه ارزنده‌اش را با کامیون‌ها دلار نمی‌توان از هیچ بازار و بازارچه ای خرید و برایم ارزشی خاص و بی‌تکراری دارد. امیدوارم که هرگز قلمش را زمین نگذارد چشم به راه آثار دیگر و حتماً حتماً مجموعه‌ی شعرهای بی‌نظیرش هستم و بهترین‌ها را برایش آرزو دارم.

پیرایه یغمایی

از صفحه شخصی سر کار خانم پیرایه یغمایی

رونمایی کتاب شعر، نشر چهره مهر

رونمایی نشر چهره مهر

رونمایی از ۳ کتاب شعر نشر چهره مهر، غروب پنجره‌ها، طعم انار ترش روی چهره‌ام ریخته است و رقص بالرین‌های نور در فانوس‌های آبی کتاب‌های شعری که تا کنون توسط نشر چهره مهر منتشر شده، شامل: "غروب پنجره‌ها " مجموعه اشعار سیمین حیدریان، به شمارگان ۳۰۰ نسخه به قیمت ۴۵ هزار تومان چاپ و منتشر شده است. "طعم انار ترش روی چهره‌ام ریخت" مجموعه شعری که توسط رضا دمانکش به رشته تحریر درآمده و باد شمارگان ۳۰۰ نسخه و به قیمت ۶۵۰۰۰ تومان چاپ و منتشر شده است . مجموعه شعر حوری نژاداصغری با عنوان "رقص بالرین‌های نور در فانوس‌های...

ادامه خواندن ←

نشر چهره مهر یک ساله شد…

نشر چهره مهر یک ساله شد.

نوشتن که یاد گرفتم هر که از راه رسید، برایش قصه‎‌ای نوشتم. بزرگ‌تر که شدم به همه گفتم می‌خواهم نویسنده شوم. نوجوان که بودم گوشه‌ی دفتر شعر و داستانم نوشتم، کتاب‌های من فرزندان من هستند. بعد رمان نوشتم. شعر گفتم. داستان کوتاه نوشتم. به این نشر و آن نشر رفتم. کتاب چاپ کردم. به ثبت هزار هزار کلمه‌ای اندیشیدم که در فضای ذهن منفجر می‌شود، روی کاغذ می‌ریزد و می‌شود کتاب. به هزار هزار فکری که نوشته که قصه گفته که ساخته و پرداخته. به هزار دلی که عشق کرده وقتی داستان نوشته، خوانده و شنیده شده. به هزار دستی...

ادامه خواندن ←

رشت، ساغریسازان… و زری پورجعفریان

موسیو آنتوان سوروگین و زری پورجعفریان کتاب با بسته‌ی کلوچه‌ها رسید و من پله‌ها را دو تا یکی بالا رفتم تا دست‌خطِ دوستی را که در دنیای کلمه و کتاب پیدا کرده بودم ببینم. برایم نوشته بود: «برای زهرای عزیز با تمامِ دل» و من هم با تمامِ دل دوست نادیده و کتابش را دوست داشتم. از نام و تصویرِ روی جلد  تا کلمه‌های تک‌تکِ داستان‌ها: رشت ساغریسازان کوچه بلورچیان نوشته‌ی شهلا شهابیان. کتاب را نشر ِ چهره مهر در سال هزار و چهارصد منتشر کرده است. کتاب در روزهای زمستانِ سال گذشته به دستم رسید. همان‌ روزهایی که به...

ادامه خواندن ←

ترمه رنگی مادربزرگ

روز پنج‌شنبه کتاب جدید نسرین جان به دستم رسید، ترمه رنگی مادربزرگ. تو این روزهای تلخ و پر از سر درگمی خیلی بهم چسبید. کلمه به کلمه کتاب رو مزه مزه کردم و شیرینیش به جانم نشست، یک بند خوندمش و نتونستم بذارم زمین. لطیف، روان، شیرین و پرکششش. طرح جلد زیبای کتاب هم اثر دختر عزیز مهربانو جان، مهردخت هنرمند خیلی دلنشین و جذاب هستش. ناشر و توزیع کننده کتاب هم با مهربانی و صبوری پاسخگو بودند و کتاب رو در زودترین زمان ممکن به دستم رسوندن. دست همگی درد نکنه. من از طرف مادری شیرازی هستم و حال...

ادامه خواندن ←

زنان کنشگری که سرانجام روایت را خود تعیین می‌کنند.

نفیسه مرادی درباره مجموعه «رشت، ساغریسازان، گوچه بلورچیان» گفت که مخاطب در این مجموعه داستان با مقوله زن کنش‌گر روبه‌روست که واکنس او سرانجام روایت‌ها را مشخص می‌کند.دومین نشست از سلسله نشست‌های «شب‌های داستان فارسی» در گروه تلگرامی باشگاه همشهریان داستان با نقد و بررسی مجموعه داستان «رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان» و با حضور نویسنده اثر شهلا شهابیان و منتقدان نفیسه مرادی و حبیب پیریاری، برگزار شد.شهلا شهابیان نویسنده مجموعه داستان «رشت، ساغریسازان، کوچه بلورچیان» متولد بهمن ۱۳۳۸ از تهران و ساکن لاهیجان است. پیش از این، مجموعه داستانی «به یک چیز خوب فکر کن» و رمان «بوی برف» از...

ادامه خواندن ←

قصه‌ی نشر چهره مهر

نشر چهره مهر

من یک داستان‌­نویسم. همیشه هم خواهم نوشت؛ اما چرا یک نویسنده تبدیل به ناشر می‌­شود؟ و مثلا نشر چهره مهر را راه می‌اندازد؟ بهترین هم که باشی، می­دانی همه جای این کره خاکی فاصله بزرگی هست میان نوشتن و چاپ شدن اثر. این فاصله بد نیست. باعث می‌­شود سره از ناسره تشخیص داده شود؛ اما اگر این فاصله طوری زیاد شود که حتی نویسندگانی با گام‌های بلند و شهرزاد قصه‌گوی قوی نتوانند صدای خود را به گوش دیگران برسانند، تکلیف چیست؟ به نظر شما آنها باید در گرداب عمیق ندیده شدن و نشنیده شدن غرق شوند؟! البته که نه... اما...

ادامه خواندن ←